تغییر ریتم در بازی مرگ: فصل اول و دوم اسکویید گیم زیر ذرهبین
ریتم نفسگیر فصل اول: چگونه اسکویید گیم جهان را تسخیر کرد
وقتی فصل اول اسکویید گیم در سپتامبر ۲۰۲۱ از نتفلیکس پخش شد، کمتر کسی پیشبینی میکرد این سریال کرهای به پدیدهای جهانی تبدیل شود.
ریتم سریع و نفسگیر این فصل، که با کارگردانی هوانگ دونگ-هیوک و بازی لی جونگ-جه در نقش سونگ گیهون همراه بود، یکی از عوامل اصلی موفقیتش بود. داستان از همان ابتدا با معرفی صدها شرکتکننده بدهکار آغاز شد که برای برنده شدن ۴۵.۶ میلیارد وون (حدود ۳۸ میلیون دلار) در بازیهای کودکانه مرگبار رقابت میکنند.
هر اپیزود مانند یک ضربه ناگهانی بود؛ از بازی “چراغ قرمز، چراغ سبز” که با کشتار دستهجمعی شروع شد تا “طنابکشی” که تنش را به اوج رساند. این ریتم سریع نهتنها مخاطب را درگیر نگه داشت، بلکه حس اضطراب و ناامیدی را بهخوبی منتقل کرد. زمانبندی دقیق صحنهها و حذف هرگونه لحظه غیرضروری، باعث شد بیننده در تمام ۹ قسمت احساس کند که خودش هم بخشی از این بازی مرگبار است.
موفقیت فصل اول فقط به آمار ۱.۶۵ میلیارد ساعت تماشا در ۲۸ روز اول محدود نشد؛ بلکه ریتم آن بهعنوان یک الگوی جدید در سریالسازی شناخته شد که هیجان و نقد اجتماعی را بهطور همزمان ارائه میداد.
فصل دوم و تغییر سرعت: از بقا به انتقام
فصل دوم اسکویید گیم که در دسامبر ۲۰۲۴ پخش شد، با رویکردی متفاوت وارد میدان شد. اگر فصل اول درباره بقای غریزی و تصمیمگیریهای لحظهای بود، فصل دوم ریتم خود را حول محور انتقام و برنامهریزی بنا کرد.
گیهون، که حالا از یک بازمانده ساده به مردی مصمم برای نابودی بازی تبدیل شده بود، داستانی کندتر اما عمیقتر را پیش برد. برخلاف فصل اول که هر اپیزود با یک بازی جدید و مرگهای سریع همراه بود، فصل دوم زمان بیشتری را به توسعه نقشه گیهون و معرفی شخصیتهای جدید اختصاص داد. این تغییر سرعت، که گاهی به قیمت کاهش تنش لحظهای تمام شد، به سریال اجازه داد تا لایههای بیشتری از شخصیتپردازی و استراتژی را نشان دهد.
برای مثال، اپیزودهای ابتدایی فصل دوم بیشتر روی گذشته گیهون و انگیزههایش تمرکز داشتند تا اینکه بلافاصله به بازیها بپردازند. این ریتم کندتر، که با بازگشت بازیگرانی مثل پارک هه-سو (در نقش چو سانگ-وو) و حضور تازهواردانی چون پارک گیو-یونگ همراه شد، نشان داد که سازندگان قصد دارند از موفقیت فصل اول فراتر بروند و داستانی پیچیدهتر روایت کنند.
بازیها و تنش: مقایسه ساختار چالشها در دو فصل
یکی از بارزترین تفاوتهای ریتم بین دو فصل، در طراحی و اجرای بازیها دیده میشود. در فصل اول، بازیها ساده، سریع و بیرحم بودند. “چراغ قرمز، چراغ سبز” تنها در چند دقیقه صدها نفر را حذف کرد و “شیشههای شکننده” با انتخابهای مرگبارش، لحظهای برای نفس کشیدن باقی نگذاشت. این سرعت بالا، حس فوریت و وحشت را تقویت میکرد و مخاطب را در لبه صندلی نگه میداشت. اما در فصل دوم، بازیها پیچیدهتر و طولانیتر شدند.
بهعنوان مثال، یکی از بازیهای معرفیشده در فصل دوم، که شامل حل معما در گروههای کوچک بود، زمان بیشتری برای فکر کردن و تعامل بین شخصیتها میطلبید. این تغییر، اگرچه به عمق استراتژی و روابط بین شرکتکنندگان افزود، اما از شدت تنش لحظهای کاست. در فصل اول، مرگها سریع و غیرمنتظره بودند، اما در فصل دوم، مرگها اغلب نتیجه برنامهریزی یا خیانت بودند که ریتم را از حالت انفجاری به حالت تدریجی تغییر داد.
این تفاوت نشاندهنده تلاش سازندگان برای ایجاد تمایز بود، اما برخی منتقدان معتقدند که این کندی، بخشی از جادوی اصلی سریال را کمرنگ کرد.
برای دانلود این سریال اینجا کلیک کنید.
شخصیتپردازی و زمانبندی: گیهون و دیگران در دو میدان
شخصیتپردازی یکی دیگر از حوزههایی است که ریتم دو فصل را متمایز میکند. در فصل اول، گیهون یک هرجومرجطلب دوستداشتنی بود که با تصمیمهای سریع و گاهی احمقانهاش، مخاطب را همراه خود میکشید.
زمان کمی به گذشته او اختصاص داشت و بیشتر تمرکز روی واکنشهایش در لحظه بود. این ریتم سریع باعث شد که شخصیتهای مکمل مثل ایل-نام (بازیگر اوه یونگ-سو) یا کانگ سه-بیوک (هو یونگ-جونگ) نیز بهسرعت معرفی و حذف شوند، اما تأثیر عمیقی بگذارند. در مقابل، فصل دوم زمان بیشتری را به گیهون و گذشتهاش اختصاص داد. ما شاهد فلشبکهایی بودیم که انگیزه انتقامش را توضیح میدادند و این کندی در روایت، او را به یک قهرمان متفکر تبدیل کرد تا یک بازمانده غریزی.
شخصیتهای جدید مثل کارآگاه جون-ho (با بازی وی ها-جون) نیز فرصت بیشتری برای توسعه یافتند، اما این زمانبندی طولانیتر گاهی به قیمت از دست دادن هیجان تمام شد. در فصل اول، شخصیتها در خدمت ریتم بازیها بودند، اما در فصل دوم، بازیها در خدمت شخصیتها قرار گرفتند که نشاندهنده تغییر اولویتهای روایی بود.
نقد اجتماعی در ریتمهای متفاوت: پیامها در پس بازیها
هر دو فصل اسکویید گیم از بازیها برای نقد نظام سرمایهداری و نابرابری اجتماعی استفاده کردند، اما ریتم هر فصل این پیامها را به شکلی متفاوت منتقل کرد.
فصل اول با سرعت بالایش، بیرحمی سیستم را بهصورت عریان نشان داد؛ شرکتکنندگان فقیر برای پول جان خود را به خطر میانداختند و ثروتمندان از بالا تماشا میکردند. این ریتم سریع، حس فوریت مبارزه طبقاتی را تقویت میکرد و مخاطب را وادار میکرد بدون وقفه درباره بیعدالتی فکر کند. در فصل دوم، ریتم کندتر به سازندگان اجازه داد تا لایههای عمیقتری از این نقد را کاوش کنند.
برای مثال، تمرکز بر سازماندهندگان بازی و انگیزههای شخصی گیهون، نشان داد که چگونه چرخه ظلم ادامه مییابد و حتی قربانیان نیز میتوانند بخشی از آن شوند. این رویکرد، اگرچه پیام را پیچیدهتر کرد، اما گاهی بهدلیل طولانی شدن بحثها، تأثیر احساسی کمتری نسبت به فصل اول داشت. فصل اول مثل یک مشت مستقیم بود، در حالی که فصل دوم مانند یک بحث فلسفی پیش رفت که هر دو ارزش خود را داشتند، اما برای مخاطبان مختلف جذابیت متفاوتی داشتند.
نتیجهگیری: فصل اول و دوم، کدام ریتم برنده شد؟
مقایسه ریتم فصل اول و دوم اسکویید گیم نشان میدهد که هر کدام نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. فصل اول با سرعت بالا و تنش بیوقفهاش، یک تجربه بینظیر و اعتیادآور خلق کرد که آن را به یک پدیده فرهنگی تبدیل کرد.
ریتم سریعش بهخوبی با موضوع بقا و بیرحمی سیستم همخوانی داشت و مخاطب را درگیر یک سفر احساسی شدید کرد. در مقابل، فصل دوم با کند کردن ریتم و تمرکز بر انتقام و شخصیتپردازی، سعی کرد از سایه موفقیت فصل اول خارج شود و داستانی عمیقتر ارائه دهد.
این تغییر، اگرچه به سریال عمق بیشتری بخشید، اما بخشی از هیجان لحظهای را فدا کرد که برای برخی طرفداران ناامیدکننده بود. در نهایت، اینکه کدام ریتم “برنده” است، به سلیقه مخاطب بستگی دارد؛ اگر به دنبال آدرنالین و سادگی هستید، فصل اول بیرقیب است، اما اگر پیچیدگی و تأمل را ترجیح میدهید، فصل دوم حرفهای بیشتری برای گفتن دارد.
شاید بزرگترین دستاورد اسکویید گیم این باشد که نشان داد یک سریال میتواند با تغییر ریتم، همزمان مخاطبان مختلف را جذب کند و همچنان در مرکز توجه بماند.
در جیبی سینما بخوانید: